[صفحه اصلی ]   [Archive] [ English ]  
:: درباره نشريه :: صفحه اصلي :: آخرين شماره :: جستجو :: ثبت نام :: ارسال مقاله :: تماس با ما ::
بخش‌های اصلی
صفحه اصلی::
اطلاعات نشریه::
آرشیو مجله و مقالات::
نمایه ها::
برای نویسندگان::
هزینه چاپ::
برای داوران::
ثبت نام و اشتراک::
تماس با ما::
تسهیلات پایگاه::
سیاست های نشریه ::
بیانیه اخلاقی::
ثبت شکایت::
::
Citation Indices from GS

Citation Indices from GS

AllSince 2020
Citations71733701
h-index2920
i10-index20479
..
جستجو در پایگاه

جستجوی پیشرفته
..
دریافت اطلاعات پایگاه
نشانی پست الکترونیک خود را برای دریافت اطلاعات و اخبار پایگاه، در کادر زیر وارد کنید.
..
ثبت شده در

AWT IMAGE

AWT IMAGE

..
:: جستجو در مقالات منتشر شده ::
۱۱ نتیجه برای فرزاد

فرزاد رجایی، طیبه هادیگل،
دوره ۱۸، شماره ۳ - ( پاييز ۱۳۸۹ )
چکیده

مقدمه: به نظر می رسد افزایش تراکم جمعیت، به دنبال پیشرفت تکنولوژی، عاملی بسیار مهم در ایجاد اختلالات روحی، جسمی و ناباروری باشد. از آن جایی که افسردگی و اضطراب در زنان نسبت به مردان شایع تر است، به نظر می رسد اثرات آن بر روی ارگان های بدن افراد مونث، نظیر دستگاه تولید مثل، بیشتر مشخص باشد. از این رو، مطالعه حاضر به منظور بررسی آثار استرس بر روی تعداد و کیفیت جنین های فلاش شده در مدل حیوانی موش سوری انجام شد. مواد و روش ها: در مطالعه حاضر، تعداد ۵۰ عدد موش سوری ماده و یک ماهه از نژادswiss albino انتخاب و به صورت تصادفی به ۳ گروه تقسیم گردید. گروه اول به عنوان کنترل(تحت استرس کم) که در هر قفس ۵ عدد(۳ قفس) و گروه دوم(گروه تحت استرس متوسط) که در هر قفس ۱۰ عدد(۲ قفس) و در گروه سوم(گروه استرس زیاد) که در هر قفس ۱۵ عدد موش سوری(۱قفس) به مدت یک ماه در قفس های مخصوص موش سوری نگهداری گردید. سپس، به منظور تحریک تخمک گذاری، موش ها تحت تزریق ۱۰ واحد PMSG به صورت داخل صفاقی و ۴۸ ساعت بعد ۱۰ واحد HCG به صورت داخل صفاقی قرار گرفتند. پس از جفت گیری موش های ماده با موش های نر از همان نژاد به مدت یک شب، موش های پلاک مثبت جدا و مجددا در گروهای ۵، ۱۰و ۱۵ تایی قرار گرفتند. ۹۸ ساعت بعد از تزریق HCG، شاخ رحم موش ها باز و به طریق فلاش کردن، جنین ها در مرحله بلاستوسیست خارج شدند و تعداد جنین های حاصله و بلاستومرهای جنین در گروه های سه گانه آنالیز آماری گردید. یافته های پژوهش: نتایج نشان داد که میانگین تعداد جنین های فلاش شده از شاخ رحم موش های گروه کنترل(تحت استرس کم) ۴/۳±۸/۱۴ و در گروه دوم(تحت استرس متوسط) ۸/۲±۷/۷ و در موش های گروه سوم(تحت استرس زیاد) ۱/۲±۴/۲ بود. اختلاف میانگین تعداد جنین های فلاش شده در گروه ها تفاوتی معنی دار را نشان داد. در حالی که اختلاف میانگین تعداد بلاستومرها در جنین موش های تحت تاثیر استرس متوسط و شدید تفاوتی معنی دار با گروه کنترل نشان نداد.(۱۷۶/۰P=)


فرزاد جلیلیان، فاضل زینت مطلق، مهناز صلحی،
دوره ۲۰، شماره ۱ - ( بهار ۱۳۹۱ )
چکیده

مقدمه: دیابت نوعی بیماری مزمن است که می تواند باعث عوارض جدی در سیستم گردش خون، سیستم عصبی، کلیه ها، چشم ها و پاها شود و با درصد بالای مرگ و میر همراه است. یکی از دلایل عدم موفقیت و حصول نتایج درمانی مطلوب در بیماران دیابتی، کمبود مشارکت آنان در درمان دیابت است؛ در این باره، آموزش خود مراقبتی دیابت عنصری کلیدی در پیشگیری و درمان دیابت است که در بهبود کیفیت زندگی و هم چنین کاهش هزینه ها موثر می باشد. این مطالعه با هدف تعیین تاثیر برنامه آموزشی بر میزان خود مراقبتی در بیماران دیابتی نوع دو مراجعه کننده به مراکز بهداشتی درمانی روستائی شهرستان گچساران انجام گرفته است. مواد و روش ها: این مطالعه، از نوع مداخله ای و نیمه تجربی می باشد که روی ۱۲۰ نفر از بیماران دیابتی انجام شده است. بدین منظور، شرکت کنندگان به طور تصادفی به دو گروه مداخله و شاهد تقسیم بندی شده و برنامه آموزشی طراحی شده در شش جلسه(۶۰ دقیقه ای) برای بیماران گروه مداخله و دو جلسه برای خانواده های آنان به صورت سخنرانی و بحث گروهی برگزار شد. دو ماه پس از اتمام مداخله آموزشی، نتایج مورد ارزیابی قرار گرفت. روش گردآروی جمع آوری اطلاعات، استفاده از پرسش نامه کتبی استاندارد بوده و اطلاعات با انجام مصاحبه از بیماران جمع آوری شده است. برای تجزیه و تحلیل داده ها از نرم افزار آماری SPSS ویرایش ۱۳ استفاده شده است. یافته های پژوهش: نتایج به دست آمده نشان دهنده تاثیر مثبت اجرای برنامه آموزشی بر افزایش آگـــاهی (۰۰۰/۰P= & ۴۷۶/۸- t=) و خود مراقبتی(۰۰۰/۰P= & ۹۷۵/۸- t=) بیماران گروه مداخله بود. بحث و نتیجه گیری: بنا بر این، می توان نتیجه گرفت که نقش اجرای برنامه آموزشی بر افزایش میزان خود مراقبتی در بیماران دیابتی مثبت بوده و به نظر می رسدکه اجرای این گونه برنامه ها می تواند نقش موثری در درمان و پیشگیری از عوارض دیابت داشته باشد.
فرزانه فرزادنیا،
دوره ۲۰، شماره ۲ - ( تابستان ۱۳۹۱ )
چکیده

مقدمه: موضوع تعارض شغلی در حرفه پرستاری از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. تعارضات می توانند زمینه ساز مشکلاتی از قبیل استرس، کاهش بهره وری و رضایت شغلی در انجام وظیفه شوند از این رو، پرستاران باید چگونگی مدیریت تعارض را به طور اثر بخش فرا گیرند. مدیریت تعارض موثر نیز مبتنی بر توسعه مهارت ها و توانایی‌ های مرتبط با هوش هیجانی است. این تحقیق با هدف تعیین«رابطه بین هوش هیجانی و سبک های مدیریت تعارض در بین سرپرستاران» طراحی و انجام گرفته است. مواد و روش ها: پژوهش حاضر مطالعه ای کمی است که روی ۵۵ سرپرستار از بیمارستان میلاد تهران در سال ۱۳۸۸ انجام شد. برای جمع آوری اطلاعات از دو پرسش نامه بسته پاسخ بر اساس مقیاس ۵ گزینه ای لیکرت استفاده گردید. هوش هیجانی توسط پرسش نامه«سایبر یا شرینگ» با پایایی ۸۴ درصد و سبک های مدیریت تعارض به وسیله پرسش نامه«رابینز» با پایایی ۸۱ درصد، سنجیده شدند. داده‌ های به دست آمده از این ابزار توسط روش های آمار توصیفی و استنباطی مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفت که شامل؛ میانگین، آزمون کالموگراف-اسمیرنف، همبستگی پیرسون و رگرسیون چندگانه بود. یافته های پژوهش: سبک همکاری با میانگین ۸۵/۱۱ و سبک مصالحه با میانگین ۱۶/۱۱ سبک های غالب در حل تعارضات بود. همبستگی پیرسون نشان داد که بین هوش هیجانی و مدیریت تعارض رابطه مثبت و معنی داری وجود دارد و بین خودآگاهی و همدلی با سبک همکاری رابطه مثبت و معنی‌ داری مشاهده نمی شود. نتایج حاصل از رگرسیون نشان داد که سبک های مدیریت تعارض تحت تاثیر پنج متغیر مستقل هوش هیجانی قرار دارند. بحث و نتیجه گیری: در نهایت، نتایج حاصل از تحقیق نشان داد که، «بین هوش هیجانی و مدیریت تعارض رابطه مثبت وجود دارد» و «سبک همکاری»، سبک غالب برای حل تعارضات توسط پرستاران می باشد.
مریم فرد، دکتر فرزاد رجایی، دکتر محمد رضا ساروخانی، ،
دوره ۲۱، شماره ۳ - ( مرداد ماه ۱۳۹۲ )
چکیده

مقدمه: افزایش استرس بدنبال پیشرفت تکنولوژی بنظر میرسد که عامل بسیار مهمی در ایجاد اختلالات ارگان های بدن نظیر دستگاه تولید مثل باشد. لذا مطالعه حاضر بمنظور بررسی آثار استرس بر روی بیضه موش صحرایی انجام شد. روش کار: ۱۸ سر موش‏ صحرایی نژاد ویستار به صورت تصادفی به ۲ گروه مساوی تقسیم شدند. حیوانات در گروه تحت استرس به مدت ۱۰ روز در معرض استرس های مختلف بصورت محرومیت غذایی، محرومیت آب، بیحرکتی در دمای ۴ درجه، شنای اجباری و ایزولیشن قرار گرفتند در حالیکه حیوانات گروه کنترل بدون هیچ اختلالی در قفس های خود نگهداری شدند. پس از مدت مورد نظر حیوانات وزن شده و پس از بیهوشی با کتامین و زایلازین بیضه حیوانات جدا و وزن شدند. پس از فیکساسیون با فرمالدئید ۱۰% نمونه هایی از بیضه برای مطالعه با میکروسکوپ نوری آماده شدند. تعداد سلول های اسپرماتوگونی، اسپرماتوسیت، اسپرم و لایدیگ، ضخامت مجرای سمینفروس با برنامه نرم افزاریImage Tool در گروههای مورد مطالعه، تعیین و داده ها از نظر آماری مورد مقایسه گردید. یافته ها: مطالعه حاضر نشان داد که میانگین تعداد سلول های اسپرماتوگونی، اسپرماتوسیت، اسپرم و لایدیگ تفاوت معنی داری را بین گروه های تحت استرس و کنترل نشان داد (۰۰۱/۰ p<). میانگین ضخامت مجرای سمینفروس نیز در گروه های تحت استرس در مقایسه با گروه کنترل کاهش معنی داری را نشان داد (۰۰۱/۰ p<). نتیجه گیری:نتایج نشان داد که استرس چندگانه ترتیبی می تواند با کاهش در قطر مجرای سمینفروس، تعداد سلولهای اسپرماتوگونی، اسپرماتوسیت، اسپرم و لایدیگ بر سیستم تولید مثلی موش صحرایی اثر منفی داشته باشد ولی برای تایید مطالب فوق به مطالعات بیشتری نیاز است.
روح اله فتح الهی ، شیوا مسعودی ، طناز برادری، محبوبه طاهر خانی ، فرزاد محمدی ، عبدالحسین روستائیان ،
دوره ۲۱، شماره ۶ - ( آذر ماه ۱۳۹۲ )
چکیده

مقدمه: جنس Torilis از خانواده چتریان Umbelliferae، شامل حدود ۱۵-۱۰ گونه می باشد که در اروپا، شمال آفریقا و جنوب غربی آسیا پراکندگی جغرافیایی دارند و این جنس در ایران ۹ گونه گیاه یک ساله دارد. در بررسی فیتوشیمیائی بر روی گونه های مختلف Torilis، ترکیبات کومارینی، فلاونوئیدها و سزکوئی ترپن ها شناسایی گردیده اند. جنس Thecocarpus نیز از خانواده چتریان است و در ایران فقط یک گونه دارد. از بررسی فیتوشیمیائی این جنس در منابع علمی تا به حال گزارشی ثبت نشده است. مواد و روش ها: در این پژوهش اسانس اندام هوائی گیاه Torilisleptophyllaجمع آوری شده در استان ایلام به روش تقطیر با آب توسط دستگاه کلونجر به مدت ۳ ساعت جداسازی و نیز اسانس اندام هوائی گیاه meifoliusThecocarpus که از شهرکرد جمع آوری شده بود، توسط دستگاه میکرویو استخراج شد و هر دو با دستگاه GC/MS آنالیز شدند. یافته های پژوهش: از اسانس Torilisleptophylla ۶۳ ترکیب با درصد کلی ۱۴/۹۲ درصد شناسائی گردید که از این میان اسپاتولنول(۷۴/۱۵ درصد)، ترانس-آلفا-برگاموتن(۳۷/۹ درصد) و ژرماکرن D (۹۴/۸ درصد) عمده بودند. از اسانس گیاه Thecocarpusmeifolius ۴۱ ترکیب با درصد کلی ۵/۹۰ درصد شناسائی شد و در این میان اسپاتولنول(۸/۳۰ درصد)، کاریوفیلن اکسید(۹/۸ درصد) و ژرماکرن D(۰/۶ درصد) ترکیبات عمده بودند. اثر اسانس این دو گیاه بر روی باکتری های گرم مثبت و گرم منفی بررسی شد و هر دو اسانس اثر بازدارندگی بر روی باکتری های گرم مثبت نشان دادند. بحث و نتیجه گیری:اسانس های هر دو گیاه روی باکتری های گرم مثبت اثرات بازدارندگی قابل توجهی نشان دادند.
فروزان تتر، نعمت اله جعفرزاده حقیقی فرد ، مریم امیدی نسب، فائزه هاشمی ،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده

مقدمه:برای حذف فسفر،روش‌های مختلف تصفیه با استفاده از سیستم‌های شیمیایی،فیزیکی وزیست‌شناختی بکارگرفته می‌شود.سیستم راکتورناپیوسته متوالی(SBR)یک فرآیند اصلاح شده لجن فعال است که میتواند فسفر مازاد را از فاضلاب شهری جدا نماید.هدف این مطالعه،ارزیابی کاربرد فرایند ناپیوسته متناوب بارشد چسبیده بی‌هوازی-‌ هوازی در حذف ارتوفسفات از فاضلاب تصفیه شده مرحله ثانویه درمقیاس آزمایشگاهی است که به تعیین اثرتغییر زمان مرحله بی‌هوازی برکارایی سیستم FSBRدر حذف ارتوفسفات،تغییر توالی مراحل و اثر تناسب زمانی بر بازدهی حذف فسفات می‌پردازد. مواد و روش ها:دراین تحقیق از یک راکتورFSBRبا حجم مفید۲۹لیتر با کاربرد قطعات پلاستیکی مناسب به عنوان بستر چسبیده استفاده گردید.تغذیه فاضلاب مصنوعی به کمک نشاسته،گلوکز،اوره ودای‌هیدروژن آمونیوم فسفات انجام شد.CODفاضلاب مصنوعی معادلmg/l۳۵در نظرگرفته شده ومیزان نیتروژن وفسفر آن به ترتیبmg/l۲۶،mg/l۱۲برآوردگردید.تصفیه با چرخه سیستم۲۴ساعته شروع شد.تعداد دوره‌های بهره‌برداری۵دوره و تعداد روزکاری در هر دوره بهره‌برداری۵روز بود.درچهاردوره بهره‌برداری،مراحلFSBRبه ترتیب شامل پرشدن، بی‌هوازی، هوازی،سکون و تخلیه بوده و زمان فاز بی‌هوازی در دوره اول،دوم،سوم وچهارم بهره‌برداری به ترتیب۴،۶،۸و۱۰ساعت بود.دردوره پنجم بهره‌برداری،مراحل به ترتیب شامل پرشدن،هوازی،بی‌هوازی،سکون وتخلیه بوده وزمان بی‌هوازی۸ساعت در نظر گرفته شد. یافته‌های پژوهشی:بازدهی حذف فسفردر دوره اول،دوم،سوم و چهارم بهره‌برداری به ترتیب ۵/۵۷%،۳۳/۵۲%،۸۳/۵۵ %و۰۸/۳۳%می باشدو در دوره پنجم هیچ گونه کاهشی مشاهده نشد. بحث و نتیجه‌گیری: نتایج مطالعه نشان داد که بازمان ماند بی‌هوازی۴ساعت،یعنی کمترین زمان ماند بی‌هوازی حذف فسفردارای بازده بیشتری بوده اما با تغییرتوالی از فاز بی‌هوازی به هوازی در شروع کار،بازدهی به شدت کاهش یافته و درعمل میزان فسفرخروجی نسبت به ورودی افزایش یافت.
هدیه جعفری، عبدالحسین طاهری کلانی، علیرضا صفرزاده،
دوره ۲۲، شماره ۱ - ( ۱-۱۳۹۳ )
چکیده

چکیده:

هدف: تحقیقات نشان داده‌اند، بازیافت ناکافی بین جلسات تمرینی سبب سرکوب سیستم ایمنی می‌شود. هدف از پژوهش حاضر مقایسه‌ی تأثیر جلسات مکرر فعالیت‌های ورزشی مقاومتی و استقامتی بر تعداد لکوسیت‌ها، لنفوسیت‌ها، نوتروفیل‌ها، منوسیت‌ها و مقدار پلاسمایی هورمون کـورتیزول در دختران ورزشکار بود. مواد و روش‌ها: ۱۹ دختر ورزشکار (در دامنه‌ی سنی ۲۰ تا ۲۵ سال) داوطلب شرکت در پژوهش در دو مرحله و در دو روز مجزا، با فاصله‌ی یک هفته دو پروتکل تجربی را اجرا کردند. به این صورت که، آزمودنی‌ها در پروتکل تجربی اول ۲ جلسه فعالیت ورزشی مقاومتی (۸ حرکت با ۶۵% یک تکرار بیشینه) و در پروتکل تجربی دوم ۲ جلسه فعالیت ورزشی استقامتی (۶۰ دقیقه کار روی دوچرخه کارسنج با شدت ۶۵% ضربان قلب ذخیره) را اجرا کردند. جلسه اول در ساعت ۹ صبح و جلسه دوم در ساعت ۱۵ عصر اجرا شد. نمونه‌های خون قبل و بلافاصله پس از اجرای فعالیت اول، قبل و بلافاصله پس از اجرای فعالیت دوم و نیز یک ساعت پس از اجرای فعالیت دوم از آزمودنی‌ها گرفته شد. از روش‌های آماری کولموگروف اسمیرنف، t مستقل و تحلیل واریانس درون گروهی با اندازه‌گیری مکرر استفاده شد. نتایج: جلسات مکرر فعالیت استقامتی باعث افزایش تعداد لکوسیت‌ها، نوتروفیل‌ها، منوسیت‌های خون و مقدار کورتیزول پلاسما و فعالیت مقاومتی تنها باعث افزایش تعداد لنفوسیت‌های خون گردید (۰۵/۰P˂). مقایسه دو نوع فعالیت ورزشی تنها در تعداد منوسیت‌های خون تفاوت معناداری را نشان داد (۰۵/۰P˂). نتیجه‌گیری: نتایج نشان داد، بین جلسات مکرر فعالیت ورزشی مقاومتی و استقامتی در یک روز، تفاوت معناداری بر متغیرهای ایمنولوژیکی و هورمون کورتیزول وجود ندارد.


علی جوزی، نعمت الله جعفرزاده حقیقی فرد، نگار افضلی بهبهانی،
دوره ۲۲، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده

مقدمه: با توجه به توسعه روزافزون خطوط انتقال برق در کشور و عدم رعایت حریم استاندارد خطوط با مناطق مسکونی در برخی از شهرها، مشکلات بسیاری برای ساکنین این مناطق ایجاد شده است. هدف از انجام این پژوهش، شناسایی و ارزیابی ریسک های ناشی از خطوط انتقال برق فشار قوی در منطقه حصیرآباد با استفاده از روش ویلیام فاین و ارائه راهکار به جهت کاهش اثرات می باشد. مواد و روش: به منظور تعیین ریسک ها، فرآیند و تجهیزات مورد نیاز برای انتقال برق، از طریق بازدیدهای میدانی و مصاحبه با کارشناسان، شناسایی می شوند. از آنجایی که میدان مغناطیس ساطع شده از خطوط انتقال برق چنانچه در حد غیر مجاز باشد می تواند بعنوان یک ریسک در نظر گرفته شود، اندازه گیری این پارامتر در منطقه مورد مطالعه توسط دستگاه ۳D EMF TESTER و بر اساس روش استاندارد موسسه ملی علوم بهداشت محیط آمریکا در چهار فاصله ۹۱، ۶۱، ۳۰، ۱۵ متری از دکل ۲۳۰ کیلو ولت، انجام و در نهایت با مقادیر استاندارد جهانی مقایسه می گردد. در ادامه ریسک های شناسایی شده توسط پارامترهای روش ویلیام فاین نمره دهی و بر اساس جدول تعیین سطح موجود در روش اولویت بندی گردیدند. سرانجام به منظور کاهش سطح ریسک ها اقدامات کنترلی اصلاحی ارائه شد. یافته های پژوهش: اندازه گیری شدت میدان مغناطیس در منطقه مورد مطالعه نشان داد که شدت میدان در هر چهار فاصله از دکل مورد نظر، بالاتر از حد مجاز بوده و می تواند به عنوان یک ریسک در نظر گرفته شود. در نهایت ۴۱ ریسک در چهار گروه ایمنی – بهداشتی، زیست محیطی، ایمنی – فنی و رویداد طبیعی با استفاده از روش William Fine برای ۱۳ جزء مورد شناسایی قرار گرفت. بالاترین مقدار ریسک مربوط به جزء سیم و خط انتقال برق با عدد اولویت ریسک ۹۰۰ و کمترین مقدار ریسک مربوط به جزء دکل، سیم گارد، سیم گراند و Span با عدد اولویت ریسک ۲۵ به دست آمد. بحث و نتیجه گیری: با توجه به نتایج بدست آمده، بیشترین مقادیر ریسک در گروه ایمنی – بهداشتی با RPN های ۹۰۰ و ۴۰۰ و ۲۰۰ به دست آمد که در اکثر موارد دلیل ایجاد ریسک، عدم رعایت حریم استاندارد مجاز خطوط انتقال برق از مناطق مسکونی می باشد. بنابراین راهکار کنترلی پیشنهادی به منظور کاهش اثرات، رعایت حدود استاندارد فاصله از دکل های انتقال برق و جلوگیری از پیشروی افراد و ساخت و ساز شهری در حریم ارائه شده برای خطوط می باشد.
مهدی فرزادکیا، حسینعلی اصغرنیا، ایوب رستگار، حمید غلامی،
دوره ۲۲، شماره ۲ - ( ۳-۱۳۹۳ )
چکیده

مقدمه: پسماند بیمارستانی دارای عوامل میکروبی بیماری زا و ترکیبات شیمیایی سمی و خطرناک می باشد که سلامت بیماران، کارکنان و سایر مراجعه کنندگان به بیمارستان را در معرض خطر قرار می دهد .وجود مواد زائد خطرناک و عفونی در پسماندهای بیمارستانی مستلزم توجه ویژه به مدیریت اصولی آنها است. هدف از این تحقیق، مقایسه سیستم مدیریت پسماند در بیمارستان‌های بزرگ و کوچک شهر تهران در سال ۱۳۹۰ می‌باشد. مواد و روش ها : در این مطالعه توصیفی- مقطعی مدیریت پسماند در ۲ بیمارستان بزرگ و ۳ بیمارستان کوچک شهرتهران در سال ۱۳۹۰ مورد مقایسه قرار گرفت. پسماندهای بیمارستانی ابتدا تفکیک و توزین شدند سپس درصد زائدات عفونی و غیر عفونی آنها تعیین گردید. وضعیت مدیریت پسماندهای بیمارستانی براساس پرسشنامه‌های سازمان بهداشت جهانی بررسی شد. یافته های پژوهش : میانگین پسماند‌های تولیدی در بیمارستان‌های بزرگ ۵/۴ و در بیمارستان‌های کوچک ۸۷/۴ کیلوگرم به‌ازای هر تخت فعال در شبانه روز بود. سطح بهداشتی سیستم‌های ذخیره‌سازی و جمع‌آوری پسماندها به ترتیب در بیمارستان‌های بزرگ، ۵/۹۱% و ۱۰۰% و در بیمارستان‌های کوچک، ۷۳% و ۷۳% تعیین گردید. شاخص های بیولوژیکی عدم بی خطر سازی پسماندهای عفونی را در بیمارستان بزرگ ۱ و بیمارستان کوچک ۴ تایید نمود. بحث و نتیجه گیری: با وجود اینکه اختلاف معنی‌داری بین میزان پسماندهای تولیدی در بیمارستان‌های بزرگ و کوچک وجود نداشت، میزان پسماندهای عفونی در بیمارستان‌های کوچک ۷۵/۱ برابر بیشتر بود. سطح بهداشتی سیستم ذخیره سازی و جمع‌آوری پسماند در بیمارستان‌های بزرگ به مراتب بالاتر بود. نحوه مدیریت پسماند در بیمارستان‌های بزرگ به مراتب مناسب تر از بیمارستان های کوچک ارزیابی گردید.
محمدجواد احمدی، سهند جرفی، افشین تکدستان، نعمت الله جعفرزاده حقیقی فرد،
دوره ۲۳، شماره ۲ - ( ۴-۱۳۹۴ )
چکیده

مقدمه: امروزه، خطرات بالقوه وجود فلزات سنگین سمی در محیط زیست برای سلامتی بشر به خوبی شناخته شده است. کادمیوم یکی از مهم ترین فلزات سنگین است که وجود آن در محیط های آبی نگرانی های بسیاری را به دلیل سمیت بالا در غلظت های پایین و قابلیت تجمع در بافت های زنده ایجاد کرده است. روش های مختلفی برای حذف فلزات سنگین مطالعه شده اما استفاده از جاذب های ارزان قیمت برای حذف این فلزات در سال های اخیر توسط پژوهشگران مورد توجه قرار گرفته است. در این تحقیق حذف فلز کادمیوم توسط زئولیت طبیعی کلینوپتیلولیت مورد بررسی قرار گرفته است.
مواد و روش ها: آزمایشات به صورت ناپیوسته با زئولیت طبیعی کلینوپتیلولیت انجام گردیده است. برای تعیین ویژگی های زئولیت از میکروسکوپ الکترونی روبشی(SEM) و دستگاه پراش نگار اشعه(XRD) X استفاده شده است. تاثیر پارامترهای PH(۲،۴،۶،۸،۱۰)، زمان تماس(۳۰،۶۰،۹۰،۱۲۰،۱۵۰دقیقه)، مقدار جاذب(۲/۰،۵/۰،۸/۰،۱،۲ گرم) و غلظت یون فلزی(۱۰،۵۰،۱۰۰ میلی گرم بر لیتر) بر کارایی حذف کادمیوم و ایزوترم جذب مورد بررسی قرار گرفته اند.
یافته های پژوهش: بر اساس نتایج به دست آمده از فرآیند جذب کادمیوم، pHبهینه برابر ۶ با راندمان حذف ۳/۸۳ درصد و زمان تعادل ۹۰ دقیقه با راندمان حذف ۱/۹۳ درصد به دست آمده است. همان طور که انتظار می رفت مقدار کادمیوم جذب شده با افزایش غلظت کادمیوم، کاهش یافت. از بین دو مدل ایزوترم لانگمویر و فروندلیچ، مدل لانگمویر، a.
بحث و نتیجه گیری: نتایج مطالعه حاضر نشان داده است که زئولیت طبیعی کلینوپتیلولیت می تواند به عنوان یک جاذب کارآمد و ارزان جهت حذف کادمیوم از محیط های آبی به کار رود.

بابک فرزاد، نبی شمسایی، حمید رجبی، رضا قراخانلو، سید بهنام الدین جامعی،
دوره ۲۶، شماره ۴ - ( ۸-۱۳۹۷ )
چکیده

مقدمه: آیریسین مایوکاینی است که به نظر می ­رسد پلی میان تعامل بین عضله اسکلتی و دیگر بافت ­ها ­باشد. هم ‌زمانی حضور آیریسین و آنزیم گلوتامات دکربوکسیلاز در سلول­ های پورکینژ مخچه و نقش این آنزیم در تبدیل میانجی عصبی تحریکی گلوتامات به میانجی عصبی مهاری گابا موجب گردید تا در پژوهش حاضر، نقش احتمالی آیریسین در فرآیند درد مورد بررسی قرار گیرد.
مواد و روش ­ها: ۴۰ سر موش صحرایی نر بالغ نژاد ویستار(دامنه وزنی ۲۰±۱۸۰ گرم) به ۵ گروه تقسیم شدند: ۱) گروه القای نوروپاتی با مدل CCI و تمرین شنا(CCIST۲)؛ ۲) گروه القای نوروپاتی با مدل CCI بدون تمرین شنا(CCI)؛ ۳) گروه سالم با تمرین شنا(ST۲)؛ ۴) گروه کنترل سالم بدون تمرین شنا و ۵) گروه شم جراحی CCI (Sham). گروه­ های CCIST۲ و CCI متحمل آسیب عصبی محیطی به وسیله­ زدن چهار گره شل بر روی عصب سیاتیک شدند. پروتکل تمرینی شنا شامل ۲ هفته(۵ روز در هفته به مدت ۳۰ تا ۶۰ دقیقه) بود. بیان پروتئین آیریسین از قطعه­ تا نخاعی به وسیله­ تکنیک وسترن بلاتینگ مورد سنجش قرار گرفت.
یافته ­های پژوهش: میزان بیان آیریسین در گروه­ های تمرینی CCIST۲ (P=۰,۰۳۹) و ST۲ (P=۰,۰۱۶) از گروه CCI کمتر بود. ولی هیچ اختلاف معناداری بین دو گروه تمرینی وجود نداشت.
بحث و نتیجه­ گیری: چنان چه نقشی مشابه با آن چه که در بافت چربی روی می­دهد را در سیستم عصبی برای آیریسین متصور شویم، کمتر بودن میزان آیریسین در گروه‌ های تمرینی از این جهت که نیاز کمتری برای کاهش تولید ATP به عنوان یک میانجی عصبی تحریکی در نخاع بوده است را می­ توان توجیه کرد.
 
 

صفحه 1 از 1     

مجله دانشگاه علوم پزشکی ایلام Journal of Ilam University of Medical Sciences
Persian site map - English site map - Created in 0.42 seconds with 39 queries by YEKTAWEB 4701